بعد از شهادت برادرش؛ قاسم، به گروه تخریب ملحق شد و فرماندهی این گروه را پذیرفت. وی در تاریخ 10/11/1365 در شلمچه هنگام انفجار پلی که محل عبور دشمن بعث به داخل ایران بود بر اثر اصابت ترکشی به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه:
پدر و مادر عزیزم! من و دیگر فرزندانتان امانتی هستیم در دست شما چه بهتر از اینکه در راه خدا این امانتها شهید شوند.
پدر عزیزم! پدر جان! در مرگ فرزندت گریه مکن بلکه شیرینی پخش کن. درست است که پدری و در شب های سرد زمستان در میان برف و باران زحمت کشیدی و مرا به این سن و سال رساندی ولی حالا موقعی است که من عصای دست شما باشم و به شما خدمت کنم ولی می دانم که من جز بدی کاری نکردم. پدر جان! می دانید امروز روزی است که خداوند از آن افرادی که گفتند ای کاش ما هم در زمان امام حسین عليه السلام می بودیم و فرزندان و مال و جانمان را فدای آن حضرت مینمودیم امتحان به عمل آورده تا ببینند آن مردمی که این حرف ها را می زنند از روی حقیقت است یا خیر.
و شما پدر جان! از آن افرادی هستید که در امتحان الهی به سرمی بری. سعی کنید از امتحان موفق و پیروز در آیید و از خداوند خواهانم تا به شما عزت ببخشد و امیدوارم که در حق من گذشت کنید گناهانم را ببخشید.
و تو مادر جان! می دانم داغ فرزند برای مادر خیلی سخت است ولی از شما انتظار داردم مانند مادر وهب در برابر مشکلات و داغ فرزندت مقاومت نموده و گریه را تا آن جایی که امکان دارد مراعات نمایی تا دشمنان اسلام و منافقین کور دل بدانند که در هر زمان مادرانی شیر زن چون شما هستند که پیرو زینب و مادر وهب هستند.
و از برادرانم می خواهم راهم را ادامه دهید و مادرم را دلداری دهید. وشما خواهرانم با حجاب خود روح من و دیگر شهیدان را شاد کنید.
والسلام علی من اتبع الهدی
محمود اکبری زارع